خستگي مكرر
خستهايم
از جادههايي كه تمامي ندارند
از بادهاي مسموم غربت
در حوالي اين گرگستان بيخورشيد
خستهايم
از قطارهايي كه ميروند و ميروند
اما هيچ گاه نميرسند
خستهايم از فرودگاههاي شك
از ايستگاههاي ترديد
***
ميبيني؟
من پاسپورتم را به گردن آويختهام
تمام وطنم را!
اينارو از اينجا برداشتم حيفم اومد شما نخونيد !
+ نوشته شده در چهارم آبان ۱۳۸۴ ساعت 19:41 توسط گلي
|