نقطه سر خط

 

من زنده ام و نفس می کشم پس

زن ن ن د د د د گ گ گ  ی ی ی ی  میییییییییییییییکنم...

برای خودم

 

 

اول من :

                 "تولدم مبارک..."

چه کنم ؟!

 

باور کنید که خسته ام ، ترا به خدا باور کنید !

سیحون می گوید :": دوست داشتن ها ، هر چقدر کوچک هم باشند به خاطر بسپار و جمعشان کن ."نمی دانم دوست داشتنی وجود دارد ؟چه چیز را باید باور کنم :تنهایی ،واماندن ،بی حوصلگی ،دنیای بی او و....

***

باید کمی عقب تر بایستم شاید هم باید از زور خستگی باید بنشینم ...باید از دورتر پازلی را که به هم ریخته ام را ببنینم ...احساس میکنم قطعه های اصلی اش را گم کرده ام ...حتی فراموش کرده ام این طرح اثر کیست...

 

***

ملیحه آمد و رفت.راستی امروز تولد اوست تولد یک هم ماه. سرتا پا آرامش هم نتوانست آرامم کند !

 

***

بیست و ششم این ماه به دنیا آمدم .مادرم می گوید :"ماه رمضان ،نزدیک سحر بود" .در هیچ مسابقه ای شرکت نکرده بودم اما نفر هشتم شدم!

روزگار چرخید و چرخید و من مدام بزرگ و بزرگتر شدم ...دنیا همان قدر ماند ....اینجا برای من کوچک شده ..

***

و برای پایان :

                 گاهی فاصله تضمین حضور است