مردی در کوچه آواز می خواند ...
نی اش را محکم به لب هایش می فشرد و در آن می دمد...نفسش که بند می آید می زند زیر آواز... مردی در کوچه آواز می خواند و می گذرد...و من اینجا تنهای تنها به صدایش گوش می دهم و فکر می کنم هم من و هم او به کوچه باز خواهیم گشت...
+ نوشته شده در بیست و دوم فروردین ۱۳۸۵ ساعت 12:50 توسط گلي
|